آرنیکاآرنیکا، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

دخترم ، همه زندگی ما

آرنیکا در آستانه عید نوروز 91

سلام دختر عزیزم حال و احوال چطوره؟الان که دارم اینپست رو برات می گذارم فقط 6 روز تا نوروز مونده... حال و هوای آخرین روزهای سال رو خیلی دوست دارم ... خونه تکونی ، خرید کردن ،دیدن مردم که دارن تند و تند کارهای عقب مونده شون رو انجام می دن ، لباسای بچه هاشون رو می خرند ،واسه مسافرت برنامه ریزی می کنند و جالبه که به محض اینکه سال تحویل شد تمام این تکاپوها می خوابه مردم توی خونه هاشون آروم می گیرن و در کمال آرامش روزهای آغازین سال رو می گذرونن و خوب یه عده هم توی جاده هان ... ما هم امسال رو همینجا می مونیم و احتمالاً بعد از عید می ریم مشهد چون یه کاری واسم پیش اومده و من حتماً باید برم .. به هر حال شما دختر ناز من هم متوجه شدی که این روزها ...
24 اسفند 1390

مروری بر روزهای با تو بودن

سلام به دختر نازنین مامان عزیز دلم چند وقت بود نتونستم بیام برات مطلب بگذارم ... اما حالا می خوام اتفاقات چند روز اخیر یا بهتر بگم چند هفته اخیر رو باهم برات بنویسم اول از همه تولد خاله جون یکی یه دونه ات که 18 بهمن بود .... ما هم براش یه کیک بردیم ... (دستپخت مامان آرنیکا ) 21 بهمن هم تولد بابا جون بود .. بابا محمد روز تولد حضرت محمد دنیا اومده و تاریخ دقیق تولدش توی شناسنامه اش نیست بنابراین ما هر سال روز تولد حضرت محمد واسش تولد می گیریم زحمت کیک رو هم خاله سالی کشید و من یادم رفت ازش عکس بگیرم ... بس که خوشمزه بود همشو تا ته خوردیم و بعد یادمون اومد که ازش عکس نگرفتیم ببخشید خاله سالی و بعد هم رفتیم مسافرت خونه...
11 اسفند 1390

یک ماه تا تولد گل دخترم ....

دختر عزیزتر از جانم دیگه از الان تا تولدت فقط یک ماه مونده ... می دونی که تو عاشق تولدی مثل همه بچه ها و احتمالآ یه کمی بیشتر از بقیه ... خیلی دوست داری که یه لباس خوشگل تنت کنی کفش پاشنه بلند پات کنی یه کلاه تولد بگذاری سرت و شمعهای روی کیک رو فوت کنی از شهریور سال 89 یعنی 5/2 سالگی وقتی واسه دختر داییت آتنا جشن تولد گرفتن اصرارت واسه جشن تولد گرفتن شروع شد با وجود اینکه 14 فروردین همون سال واست جشن گرفته بودیم اما اون موقع کاملآ درکش نکرده بودی به همین خاطر من واست روز 16 مهر به مناسبت روز کودک جشن گرفتم البته یه جشن کوچیک و فقط با حضور نزدیکان... کیک رو خودم درست کردم و کیفی رو که خیلی وقت قبل اصرار به خریدنش داشتی بر...
3 اسفند 1390

.... یکماه تا تولد گل دخترم

داشتم می گفتم از جشن تولدهات دومین جشن تولدت رو ١٤ فروردین گرفتیمبه این دلیل کهروز اول فروردین هیچکی نبود و همه رفته بودن مسافرت واولین سالی بود که عکسای تولدت رو توی آتلیه گرفتم سومین جشن تولدت هم همانند دومی تنها با حضور خانواده خودمون برگزار شد اما همون روز اول فروردین و باز هم در شهر مشهد دختر عزیزم تو در بهترین روز از سال به دنیا اومدی ، روزی که برای همه ایرانیها بهترین روزه ، زمان تحویل سال نو ... خوشحالم که تولدت اینقدر خوش یمن استاگرچه ممکنه نتونم تولدت رو درست در همون روز به بهترین شکل و با حضور تمامی دوستان بگیرم ،اما در طول ایام نوروز که می تونم تولدت رو بگیرم. خ...
3 اسفند 1390
1